۳۰ خرداد ۹۴
۳۰ خرداد ۷۱
وقتی یه سال بزرگتر میشی یک سال از عمرت کم میشه یا یک سال به عمرت اضافه میشه؟
یک سال کم میشی!
وای خدایا
نمیدونم چیکار کنم!
روزا که انرژی ندارم درس بخونم! شبا هم که شکمم پره و خوابم میگیره :( تازه دلم میخواد پایتخت و دردسرهای عظیم رو هم ببینم!!!!
پس من کی این همه جزوه و اسلایدو بخونم؟
792 اسلاید + یک دفتر 100 برگ+ یک دفتر 60 برگ+ حدود 30 صفحه از یک دفتر 100 برگ
متنی که در بالا مشاهده میکنید مربوط میشه به جزوات و اسلایدای امتحان هفته بعدم!
من حرفی ندارم :(
قبل امتحان امروز، رفتم اتاق استاد و ازش یه سوال پرسیدم! یه چیزی رو با کشف و شهود به دست آورده بودم میخواستم ببینم درسته یا نه!
بعد ازینکه نظرمو گفتم و اینا، فهمیدم که خودش خیلی تو باغ نیست و نمیتونه جوابی بده!
ازم پرسید تو کتاب چک کردی؟ تو فلان کتاب چی؟ و ...!
خودش کتابو باز کرد و دید چیزی ننوشته و فکر کرد و ....
در نهایت هم قانع شد که نظر من درسته!
رفتم سر جلسه، دقیقا همون سوالو داده بود! اونجا بود که فهمیدم بعععله! خودشم بلد نبوده و میخواسته ببینه بچه ها چی فکر میکنن!
چی میکشیم ما از دست این اساتید!
پ ن: نکته جالب اینه که هر کدوم از بچه ها این سوالو از من پرسیده بود بهشون گفته بودم نهههه مطمئن باشین اینو نمیده!
من :|
همسر محترم امتحاناتش به پایان رسید!
خواهر محترم نیز همین طور!
پدر مهربون هم امتحاناتش تموم شد!
خواهر شوهر گرامی نیز کنکورو دادن و خلاص!
عموی گرامی هم به همین منوال!
من ماندم تنهای تنها .....
به عنوان اطلاع رسانی باید خدمتتنو عرض کنم که امسال از اول تا آخر ماه رمضون فقط ۳ دقیقه اذان مغرب جلو میاد!
یعنی از ۲۰:۴۳ میشه ۲۰:۴۰ !
یادش بخیر سالای قبل آخرای ماه مبارک حدود ۳۰-۴۰ مین جلو میفتاد :(
فردا تشییع جنازه ۱۷۵ غواص زنده به گور شده عملیات کربلای چهاره! کاش بتونم و برم و بتونین و برین!
فقط میتونم بگم که خدا باعث و بانی شو با یزید و شمر و امثالش محشور کنه... دلم آتیش گرفته...
«محاسبات دنیا دستانمان را بسته است. شما آمدهاید تا دستانمان را باز کنید. دستهای بسته شما دلاوران، شمایی که مرگ و ترس را به بازی گرفتید، هزاران گره ناگشودنی باز میکند. خوش آمدید، خوب آمدید!»
پ ن : تموم قلب من احسان خواجه امیری
۲۴ خرداد امتحان تست
۲۷ خرداد امتحان طراحی سیستمهای هوشمند
۳ تیر امتحان ادوات تصویر برداری (امتحان توی ماه رمضون خییییلی سخته)
حدود ۱۰ تیر ارائه درس ادوات تصویر برداری
نوشتم ک یادم نره :دی
فک کنم تا 10 تیر دلم بترکه!
چهل روز گذشت!
نه ببخشید چهل روووووز
واسه هیچ کدوم ما این روزا آسون تموم نشد.
به جرات میتونم بگم روزی نبود که به یادش نیفتم.
خیلی سخته. خیلی سخت!
آقا جون خوبم روحت شاد.
میدونم که خیلی الان جات خوبه!
پ ن:
چهلم شد و ما در گیر امتحاناییم و نمیتونیم بریم دامغان!
خدا میدونه که دلم اون جاست
مامان خوبم اومده خونمون :)
همه چی آرومه... من چه قد خوشبختم ....پیشم هستی حالا .......
من برم سراغ درس و بحثم :)
دنبال یه بازی فکری خوبم!
به جز جنگا و دالیز، کسی بازی فکری خوبی میشناسه؟
پ ن : دیروز اتللو خریدم خوشم نیومد :(
دیروز رفتیم یه حسن یوسف نااز خریدیم! خیلی خوشگله!
راستی توی این مدت دو تا از کاکتوسام مردن! دو تا از بهتریناشون! :(
من بازم کاکتوس میخواام :))
اون موقعایی که دلم خیلی میخواست بنویسم....
از فوت پدر بزرگ عزیزم...
از مشغله هایی که داشتم...
از دل تنگیام ....
از خوابام و ....
بلاگفا خراب بود و نمیشد نوشت...
در هرحال چند روزی سوئیچ کردم بلاگ اسکای. بلاگفا که درست شه برمیگردم وبلاگ خودم!
دعام کنین!