گاه نوشته های یه برقی شریفی

پس از مهاجرت به علم و صنعت!

گاه نوشته های یه برقی شریفی

پس از مهاجرت به علم و صنعت!

چرخ خیاطی

ازینکه امشب یکی از دغدغه های ذهنم کم شد بسی خوشحالم!
بالاخره چرخ خیاطیمو از توی کارتنش درآوردم و راه انداختم!
البته به تنهایی اصلا از عهده اش برنمیومدم! 

از ساعت ۸ تا ۱۰:۳۰ شب با همسر گرامی سرش بودیم تا بالاخره یاد گرفتیم کار باهاشو!
شنبه باید دامنو دوخته تحویل بدم! :دی 

انشاالله فردا میدوزمش! 

پ ن ۱:  

نرم افزار رو تا حدی یاد گرفتم! و نه خیلی!  

هنوز مونده که بفهمم چجوری اون پارامترهای کذایی رو اندازه بگیرم! 

پ ن ۲:  

بدترین تصادفات تصادف با ماشین پارک شده است. به خصوص این که بزنن بهت  و له شی :( 

پ ن 3: 

دلم واسه محمدطاها و بقیه تنگ شده :(

نظرات 2 + ارسال نظر
من پدر مهربان شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 14:56

پدر

وااای بابا جونم :)
ایشالا دوشنبه میایم میبینیم هم دیگه رو :)

من شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 01:38

سلام شب بخیر دل ما هم تنگیده

سلام
ببخشید شما؟!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.