گاه نوشته های یه برقی شریفی

پس از مهاجرت به علم و صنعت!

گاه نوشته های یه برقی شریفی

پس از مهاجرت به علم و صنعت!

شلوار

بعد از دوخت دامن امروز موفق شدم دوخت شلوارو به اتمام برسونم :) 

اعتراف میکنم که خیلی بهتر از دامن دوختمش :) 

خیاطم میخواست واسه زایمان بره به یزد ولی منصرف شد. تا ۲۶ مهر که زایمانشه وقت دارم کمی بالاتنه یاد بگیرم! البته کمی! چون خودم به شدت کار دارم :( 

پ ن : چقدر کیف میده پوشیدن لباسی که خودت دوختی :)) از 20 گرفتن توی امتحان ازهری هم بیشتر :دی

ثبتنام ورودیا

دیروز ثبتنام ورودیای جدید کارشناسی علم و صنعت بود. 

از من خواستند که برم و کمی باهاشون صحبت کنم و در کل با دانشگاه آشناشون کنم. 

منم تف تو ریا از ده تا یک حتی یک لحظه ننشستم و یک دم صحبت کردم. از درس و دانشگاه و استاد و خوابگاه و سلف و ...! الان احساس میکنم مهره های کمرم جابه جا شده. جون به شدت درد میکنه :(   

استرس پدر و مادراشون کاملا برام ملموس بود. 

یکی از بچه ها اصفهانی بود. وقتی که ازش پرسیدم چرا صنعتی اصفهان نرفتی؟ (تو دلم گفتم اونجا خیلی بهتر ازینجاست!) بهم جواب داد: میخواستم از اصفهان بزنم بیرون. اینجا بود که یاد دوستای دبیرستانم افتادم که اونا هم همچین انگیزه هایی داشتن :)) 

به این فکر میکردم که چه قدر زود گذشت. ۵ سال پیش این موقعا خودم ورودی بودم و الان دیگه پیر شدم. شور و هیجان بچه ها منو هم به هیجان آورده بود. 

کاش بتونم انگیزمو برگردونم به ۵ سال پیش :(

ترم سوم

هم چنان درگیر اخذ درس هستم! 

دعا کنید :( 

نمیدونم چرا دروس ارشد باید ظرفیت داشته باشه؟! 

دانشجوی ارشد عایا باید به ایم مسائل مشغول باشه؟!

مسافرامون!

فردا انشاالله مسافرامون میان!
نمیدونم چرا استرس دارم؟!

انتخاب واحد

امروز انتخاب واحد داشتم

از هشت و نیم بیدار و آماده! که ساعت 10 انتخاب واحدمه!
ساعت 10 شد و دیدیم سیستم نوشت که ثبت نامت ساعت ده و نیمه! زیرا ارزشیابی اساتید رو تکمیل نکردی!

ساعت ده و نیم شد و راس ده و نیم سیستم هنگ کرد و من 10 دقیقه با تاخیر رفتیم تو سایت!

هیچی دیگه! دو تا درسی که میخواستم پر شد! به همین سادگی!

و من الان عصبانی هستم!!

اینجا بود که به شانس ایمان آوردم!

پ ن : امروز دختر عمه عزیز صبا جان به دنیا اومد! مقدمش گرامی ...!

در حال حاضر دامغانم و آقای همسر تهران تشریف دارند!

تابستون تموم شد و من هیچ کار مفیدی نکردم!

تنها کاری که کردم این بود که یکم زبان خوندم! همین! البته میشه خیاطی رو هم به کارای مفید اضافه کرد!!

پروژه که اصلا سراغش نرفتم!

:(

پ ن 1: همسرجان مبانی برق ارائه دادند و از من به عنوان تی ای دعوت به همکاری کردند!!

من ،مدار1و2 ،دکتر شمس، آقای همسر :|

پ ن 2 : سه تا از دوستاننم دیوایس تهران قبول شدن! با این وضع فک کنم باید یه شعبه الکی های شریف مقیم دانشگاه تهران بزنن!

یکی از دوستان کنترلی م هم علموص قبول شد! نمیدونم باید از قبول شدن دوستانم در علموص خوشحال شوم یا ناراحت! :|

پ ن 3 : آزمون قبلی کانون قلمچی 5 کشور و 3 منطقه  پیش تجربی از ما بود! گفتم ک در جریان باشین! :))

بی دل

از امروز به مدت دو هفته دامغانم!  

مامان و بابا دوشنبه عازم کربلان! 

پ ن:

بعد از تو، بعد از رفتنت ای نازنینم / فونت تمام نامه ها [B Nazanin] شد!