گاه نوشته های یه برقی شریفی

پس از مهاجرت به علم و صنعت!

گاه نوشته های یه برقی شریفی

پس از مهاجرت به علم و صنعت!

از کامنتهای وبلاگ آقای راکی

زرنگ شدیم و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود!

بزرگ شدیم و فهمیدیم بابابزرگ دیگر هیچگاه باز نخواهد گشت، آنطور که مادر گفته بود!
بزرگ شدیم و فهمیدیم چیزهایی ترسناک تر از تاریکی هم هست...
بزرگ شدیم...
به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده ی مادر هزار گریه بود!
و پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته...
بزرگ شدیم و یافتیم که مشکلاتمون دیگر در حد یک شکلات، یک لباس یا کیف نیست...
و این که دیگر دستهایمان را برای عبور از جاده نخواهند گرفت و یا حتی برای عبور از پیج و خم های زندگی!!!
بزرگ شدیم و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم، بلکه والدین ماهم همراه با ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند!
و یا هم اکنون رفته اند...
خیلی بزرگ شدیم وقتی فهمیدیم سخت گیری مادر عشق بود
غضبش عشق بود
و تنبیه اش عشق...
خیلی بزرگ شدیم وقتی فهمیدیم پشت لبخند پدر خمیدگی قامت اوست!
عجیب دنیایی ست
و عجیب تر از دنیا چیست و چه کوتاه ست عمر
آقای فیثاغورس ببخش!
پدر سخت ترین معادلات ست.
آقای نیوتن ببخش!
راز جاذبه، مادر است.
آقای أدیسون ببخش!!
اولین چراغهای زندگی ما، پدرو مادر هستند..
نظرات 2 + ارسال نظر
ایران دخت جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 23:42 http://delneveshtehayedeleman.blogsky.com

امید وارم همه قدر زندگی هامونو بدونیم.....

بععله

marjan چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 02:59 http://inja-man.blogsky.com

آقای فیثاغورس ببخش!
پدر سخت ترین معادلات ست.
آقای نیوتن ببخش!
راز جاذبه، مادر است.
آقای أدیسون ببخش!!
اولین چراغهای زندگی ما، پدرو مادر هستند..

لایک داشت.... خیلییییییی!

آره خیلی :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.