کم کم دارم میفهمم که اصلا زن خیاطی نیستم!
آخه شریف واسه ما حوصله و اعصاب نذاشت که!
کمر دامن رو بالا پایین دوخته بودم! اصن یه وضعی! داغون! البته کار اولم بود و به نظر خیاط طبیعی بود!
یه زیپ دامن رو مجبور شدم دقیقا 4 بار بشکافم و دوباره بدوزم. البته هنوزم به خیاط نشون ندادم و ممکنه بگه باید بشکافی :O
3 تا سوزن چرخ خیاطی در این 5 روز شکستم و تنها یک سوزن برام مونده...فکرشو کن!! مامانم هنوز یکی هم نشکونده توی این همه مدت:دی
واسه دوختن یه درز دو ساعت وقت گذاشتم و در نهایت هم مجبور شدم بشکافم!
یکی نیست بگه: مهندس! تو رو چه به خیاطی؟! صد سال یه بار میخوای یه چیزی بدوزی اونم میدی بیرون میدوزن دیگه :( اصلا تقسیم کارا یه حکمتی داشته دیگه!
به حالت استیصال در آمده ام. نه راه پس دارم و نه راه پیش :(
پ ن : دارم زبان میخونم!
همه چی یادم رفته :(
بله احسنت
اصلا تقسیم کارا یه حکمتی داشته دیگه!
زیبا بود
www.laktarashan.blogsky.com
هم اسمیم!
منم اصلا خیاطیم خوب نیس!