گاه نوشته های یه برقی شریفی

پس از مهاجرت به علم و صنعت!

گاه نوشته های یه برقی شریفی

پس از مهاجرت به علم و صنعت!

مطهره خیاط باشی

کم کم دارم میفهمم که اصلا  زن خیاطی نیستم!

آخه شریف واسه ما حوصله و اعصاب نذاشت که!

کمر دامن رو بالا پایین دوخته بودم! اصن یه وضعی! داغون! البته کار اولم بود و به نظر خیاط طبیعی بود!

یه زیپ دامن رو مجبور شدم دقیقا 4 بار بشکافم و دوباره بدوزم. البته هنوزم به خیاط نشون ندادم و ممکنه بگه باید بشکافی :O

3 تا سوزن چرخ خیاطی در این  5 روز شکستم و تنها یک سوزن برام مونده...فکرشو کن!! مامانم هنوز یکی هم نشکونده توی این همه مدت:دی 

واسه دوختن یه درز دو ساعت وقت گذاشتم و در نهایت هم مجبور شدم بشکافم!

یکی نیست بگه: مهندس! تو رو چه به خیاطی؟! صد سال یه بار میخوای یه چیزی بدوزی اونم میدی بیرون میدوزن دیگه :( اصلا تقسیم کارا یه حکمتی داشته دیگه!

به حالت استیصال در آمده ام. نه راه پس دارم و نه راه پیش :( 

پ ن : دارم زبان میخونم! 

همه چی یادم رفته :(

نظرات 3 + ارسال نظر
Tornado دوشنبه 19 مرداد 1394 ساعت 01:38

بله احسنت
اصلا تقسیم کارا یه حکمتی داشته دیگه!

aghil یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 23:02 http://www.pourlkhalili.blogsky.com

زیبا بود
www.laktarashan.blogsky.com

motahare یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 22:49

هم اسمیم!
منم اصلا خیاطیم خوب نیس!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.