توی این تعطیلی یکی از اقوام اومده بود دامغان.
دخترش که نیومده بود دامغان، بهش زنگ زد و بعد تماس گفت:
دخترم میگه: مامان وقتی تو نیستی من توی این شهر احساس غربت میکنم!
نمیدونم چرا اینو پیش من به من و مامانم گفت ولی خیلی آزارم داد.
غربت من 5 ساله شده این روزا ....
پ ن :
دوباره برگشتم تهران! دیروز کل مسیرو گریه کردم و چشمام الان به شدت درد میکنه!
امروز هم به خاطر تنبلی کلاس خیاطی هم نرفتم !